چرا محمد از سعال کردن وحشت داشت؟


 اگر محمد و خدایش استدلال لازم را در مقابل پرسشگران را داشتند آیا احتیاجی به کشتن آنها بود ? همه گان این را میدانند که افراد بیسواد و بی منطق و ضعیف الاقل و دیکتاتور در بحث با دیگران به زورمتوسل میشوند ومحمد و خدای ساختگیش از سعال کردن  مردم عادی وحشت داشتند ومحمد همیشه میکوشید تا از جواب دادن به سعالات فرار کند و حتی سعال کردن را امری شیطانی جلوه دهد و موارد ذکر شده را میتوان در آیات زیر بخوبی فهمید :
سوره الانعام آیه 68
دیدی که برای خرده گیری در آیات ما گفتگو میکنند از آنها دوری گزین تا در سخنی دیگر وارد شوند وچنانچه شیطان فراموشت ساخت بعد از آنکه متذکر کلام خدا شدی دیگر با آن گروه ستمگر مجالست مکن .
سوره ماعده آیه101 
ای آنانکه ایمان آورده اید نپرسید از چیزهاییکه اگر باز شود ،برای شما،بد آید شما را ،و اگر بپرسید از آنها ،هنگامیکه فرود آید قرآن فاش شودبرای شما ،درگذشت خدا از آنها و خداست آمرزنده بردبار
سوره ماعده آیه 102
همانا پرسیدند آنها را گروهی پیش از شما ،پس گردیدند بدانها کافران
نکته جالب اینجاست که :
آیا خدایی با این عظمت با چند سعال تعدادی عرب 1400 سال پیش  فاش میشود ؟ و این خدا چرا در مقابل سعال کردن اینقدر ناتوان و عاجز است که
هرکس بعد از سعال کردن به همه چیز پی برده و کافر میشود ؟؟
آنکه حساب پاک است از محاسبه چه باک است
بنظر من محمد هیچ رابطه ای با خدای حقیقی نداشته است و کسانی که او را سوال پیچ مکردند به کذب بودن سخنان او وقلابی بودن خدایش پی میبردند.

به خانه های محمد وارد نشوید وبظروف غذا چشم انتظار نگشایید

سوره نساء آیه 53 
ای کسانی که به خدا ایمان آوردید به خانه های پیغمبر داخل نشوید مگر آنکه اذن دهد و بر سفره طعامش دعوت کند در آنحال هم نباید زودتر از وقت آمده بظروف غذا چشم انتظار گشائید بلکه موقعی که دعوت شده اید بیائید و چون غذا تناول کردید زود از پی کارهایتان متفرق شوید نه آنجا برای سرگرمی و انس سخنرانی کنید که این کار پیامبر را آزار می دهد واو به شما ازشرم اظهارنمیدارد ولی خدا را برشما از اظهارحق خجلتی نیست. 
وظیفه یک پیامبر که از سوی خدا (خدای حقیقی )میباشد چیست ؟ اگر دوست بسیار صمیمی و یا حتی برادر شما ،به شما بگوید که دعوت نشده به منزلش نروید چه حالی به شما دست میدهد ؟ مگر وظیفه محمد بغیر از این بود که تمام عمرش را برای مردم صرف کند و تمام وقتش برای خدا صرف شود ؟ آیا تمام مشکلات محمد حل شده بود و فقط این مشکلش باقی مانده بود ؟ آیا خدائی به این عظمت دستورتی به این کوچکی میدهد؟ از همه مهمتر اینکه این آیه چه ربطی به زمان ما دارد؟بنظر من محمد تمام این آیات را جهت رفاه و راحتی خود گفته است. و هیچگاه خدای دانا و توانا این سخنان سبک را نمیگوید





ازدواج محمد با همسر پسر خوانده اش

 سوره الاحزاب آیه 37 : 

و چون توبا آن کس که خدایش نعمت اسلام بخشید و تواش نعمت آزادی،بنصیحت گفتی بر او زنی را نگه دار که همسر توست واز خدا بترس وآنچه در دل پنهان میداشتی خدا آشکار ساخت و تو از مخالفت و سرزنش خلق ترسیدی وسزاوارتر بود از خدا بترسی ما هم (بدین غرض)چون زید از آن زن کام دل گرفت او را بنکاح تو درآوردیم تا بعد از این مومنان در نکاح زنان پسرخوانده خود که از آنها کامیاب شدندبر خویش حرج وگناهی نپندارند و فرمان خدا به انجام رسید .عجب فرمانی؟!.لطفآ به خدای محمد فکر کنید که تمام کهکشانها را رها کرده و چه فرمانهایی میده و خود را با چه چیزهایی مشغول کرده است؟منظور از آنچه که در دل پنهان میداشتی چیست ؟ آیا محمد این زن بسیار زیبا طبق احادیث)را در دورانی که زن زید بود دوست داشت و عاشقش بود ؟اگر همسایه شما با زن پسر خوانده اش ازدواج کند او را با چه دیدی نگاه میکنید ؟ آیا با منطق وعقل شما سازگار است که پیامبر خدا چنین کاری بکند وخدا هم برای این کار قشنگ او آیه هم بفرستد ؟ 

بنظر من فرستاده خدا که صاحب تمام کهکشانهاست نمیتواند این کار را کرده باشد مگر اینکه قلابی باشد.
همانطور که در آیات هم دیده میشود ،بیشتر فرمانهای  خدای محمد که  صاحب تمام کهکشانهاست یا در مورد سکس محمد وزنان محمد میباشند ویا  در مورد چگونگی تقسیم غنائم جنگی میباشند ویا در مورد کشتن دشمنان خدای قدرتمند و صاحب تمام کائنات  و  کهکشانها  ( که خود از کشتن  آنها عاجز و ناتوان است ) میباشند  و یا دستوراتی در مورد پرداخت خمس و زکات(مالیات)به محمد میباشد .

خونبها برای زن در اسلام

خونبها برای زن در اسلام

ماده سیصد قانون مجازات اسلامی:خونبهای قتل زن مسلمان ، خواه این قتل عمدآ باشد یا غیر عمدی ، پنجاه شتر می باشد.
.
ماده چهارصد و سی و پنج قانون مجازات اسلامی:خونبهای قطع بیضه چپ یک مرد مسلمان شصت و شش شتر است و خونبهای قطع بیضه راست یک مرد مسلمان سی و چهار شتر است و خونبهای قطع هر دو بیضه چپ و راست مرد مسلمان صد شتر میباشد ..
تبصره : فرقی در این حکم میان بیضه جوان و پیر و کودک و بالغ و عنین و سالم وجود ندارد.
.
نتیجه گیری از این قوانین :خونبهای زن مسلمان تقریبآ چیزی مابین (ارزش) بیضه چپ و راست مرد مسلماناست .

طریقه توزیع غنائم توسط الله مهربان برای محمد


  سوره الحشر آیه 5
انچه از درختان خرما را بریدید و آنچه را برپا گذاشتید همه به امر خدا و برای خواری جهودان فاسق و نابکار بود
سوره الحشر آیه 6
و آنچه را خدا از مال آنها برسم غنیمت باز داد متعلق به رسول است که شما سپاهیان اسلام بر ان هیچ اسب و اشتری نتاختید و لیکن خدا رسولانش را بر هر که خواهد مسلط میگرداند و خدا بر هر چیز تواناست
سوره الحشر آیه 7
و آنچه خدا از اموال کافران دیار به رسول خود غنیمت داد آنمتعلق به خدا ورسول و (ائمه)خویشاوندان رسول است و یتیمان و فقیران و راهگذران،این حکم برای آن است که غنایم دولت توانگران را نیفزاید و شما آنچه رسول حق دستور میدهد بگیرید و هر آنچه نهی میکند واگذارید و از خدا بترسید که عقاب خدا بسیار سخت است عجب خدایی ؟!
این بااصطلاح خدا ، اول یهودیان را در کتابهای دیگرش قوم برگزیده میخواند ولی بعدآ آنها را نابکار قلمداد میکند این بااصطلاح خدا ، اول تعدادی از مردم را می آفریند و به آنها رزق و روزی میدهد و سپس توسط قوم دیگری آنها را از بین میبرد و برای تقسیم کردن دارایی آنها (با نام غنیمت)آیه نازل میکند
طریقه تقسیم غنیمت توسط خدای محمد :تمام اموال جهودان به محمد میرسد (به خاطر اسبها و شترهای محمد)البته او بخاطر خدا جنگ کرده است !! نه بخاطر غارت کردن مال مردم تمام اموال کافران به خدا و محمد و فامیلش میرسد وتوسط محمد و فامیلش در اختیار مستمندان قرار خواهد گرفت (کی ،کجا ، چگونه معلوم نیست )
آیا خدا هم دنبال غنیمت است ؟
آیا منصفانه است که اموال و دارایی گروهی با زور شمشیر گرفته شود و توسط خدا(خدای بااصطلاح مهربان)تقسیم شود ؟
آیا محمد به خاطر خدا جنگ میکرد ؟
 این غنایم به چه درد محمد میخورد مگراو به بهشت و آخرت ایمان نداشت ؟
بنظر من محمد تمام این بااصطلاح آیات را فقط برای غنیمت گرفتن دارایی دیگران گفته بود و این جملات هیچ ارتباطی با خداوند دانایی و خرد و خداوند صلح و دوستی ،ندارد و محمد با استفاده از این خزئبلات و گول زدن اعراب 1400سال پیش توانسته بود حکومت تشکیل داده ودارایی فراوانی برای خود و خویشاوندانش تهیه کند.

اشتباهات قرآن در مورد سیارات و ستارگان



طرز فکر مردم  قدیم:
با توجه به اینکه دانش وسطح آگاهیهای بشر درزمان محمد از چگونگی سیارات وشکل آنها وچگونگی گردش آنها به دور یکدیگرکاملآ محدود بود محمد نیز مانند  سایرین تصورمی کرد که شکل زمین مسطح بوده و ثابت است ودر تمام قرآن حتی یک آیه هم در مورد حرکت زمین به چشم نمی خورد ولی درمورد سایرستاره و سیاره ها می توان آیات بسیاری یافت :
سوره انعام آیه 96 :
خداست شکافنده صبحگاهان وشب را برای آسایش خلق مقررداشت وخورشید وماه را بنظمی معین بگردش دراورده است .
سوره لقمان آیه 29 :
آیا ای رسول ندیدی که خدا شب را در روز و روز را در شب داخل می کند وخورشیدو ماه را مسخرساخته که هر یک تا وقت معینی گردش کنند .
 سوره الشمس آیه 6 و1 :
قسم به آفتاب وهنگام رفعت آن 6-و به زمین و آنکه بگسترانید .
منظور از وقت معین چیست ؟ در آن زمان مردم فکر میکردند که خورشید فقط در طی روز بر زمین میتابد و اصلآفکر نمیکردند که هنگام شب هم خورشید برقسمت دیگریاز زمین میتابد. در مورد ماه هم همین طور فکر میکردند.
منظور از رفعت آن (رفعت خورشید)چیست؟ در این(بااصطلاح)آیه باز هم مثل آیات قبلی آنها فکر میکنند که خورشید حرکت میکند و زمین ثابت و بدون حرکت است
منظور از بگسترانید چیست ؟
در آن زمان مردم نمی دانستند که زمین گرد است و کروی است آنها فکر می کردندکه زمین حالت مسطح دارد .

اولین نویسنده قرآن !!!!! که مرتد شد ?!?!?!?

عبدالله بن سعد بن ابی سرح چه کسی بود ؟
چرا محمد بعد از فتح مکه دستور داد تا عبدالله بن سعد بن ابی سرح را بکشند ؟
عبالله بن سغد ابن ابی سرح یکی از اولین نویسندگان قرآن در زمان محمد بود و همیشه نزد محمد بود و هر موقع که (به اصطلاح)
وحی بر محمد نازل میشد محمد به او میگفت واو هم مینوشت .
ولی از آنجایی که عبالله بن سعد فردی باهوش بود  گاهی اوقات به محمد پیشنهاد میکرد که لغات دیگری را جایگزین کلمات محمد کند تا جملات زیباتر و شیواتر شوند و محمد هم قبول میکرد و از اینجا بود که عبدالله فهمید که این سخنانی که محمد میگوید وحی نیست و محمد پیامبر نیست و بدین سان او مرتد شد واین مطالب را با همه در میان گذاشته و قرآن ومحمد را زیر سعال برد که چگونه میتوان وحی را دستکاری کرد و به خورد مردم داد . به همین دلیل محمد به محض فثح مکه ، چون از ناحیه عبدالله خطر احساس میکرد دستور قتلس را صادر کرد .
*   *   *   *   *
سید علیه السلام، امیران لشکر را بفرموده بود: (که جنگ نکنند الا با کسی که جنگ کند، گفت: اگر جنگ کنند شما نیز جنگ کنید. و فرموده بود که جماعتی از قریش را) بتعیین، که اگر ایشان دریابند زینهارندهند و ایشان را بقتل آورند، و اگرچه ایشان تقدیراً در میان استار (پرده های) کعبه گریخته باشند یا دست در حلقه کعبه زده باشند، و این قوم جماعتی بودند که هریکی گناهی داشتند و گناهی بزرگ کرده بودند، یکی از این افراد عبدالله ابن سعد، برادر امر ان لبی بود. و سید علیه السلام بغایت رنجیده بود. و از جمله ایشان یکی آن بود که دبیری پیغمبر، علیه السلام کردی و وحی نبشتی، و بعد از آن مرتد شد و از مدینه بگریخت و به مکه آمد پیش قریش، و این شخص در قبیله بنی امیه بود، و چون او را طلب کردند، بگریخت و پناه به امیر المومنین عثمان برد، و عثمان رضی الله عنه، او را پنهان کرد تا چند روز بر آمد و مردم همه آرمیده شدند، بعد از آن او را بگرفت و در پیش پیغمبر، علیه السلام آورد از بهر او شفاعت کرد. و سید علیه السلام، ساعتی خاموش شد و بعد از آن او را به عثمان بخشید. و چون عثمان رفته بود، (پیغامبر اصحاب را گفت: چرا چون من خاموش شده بودم او را نکشتید؟ گفتند: یا رسول الله، ما ندانستیم، اشارتی میبایست کردن) سید علیه السلام گفت:
ان النبی لا یقتل باالاشاره.
گفت: پیغمبر خدای کس را به اشارت نکشد. و بعد از آن  این مرد بیامد و مسلمان شد، و در عهد خلاقت عمر رضی الله عنه،  او را عمل دادند (فرمانروایی جایی را به او دادند) و همچنن در عهد خلافت عثمان رضی الله عنه، او را عمل دادند. و این شخص از قبیله بنی عامر بود و او را عبدالله بن سعد گفتندی.
از کتاب سیرت رسول الله ترجمه انگلیسی نوشته آلفرد گیلوم  (A Guillaume) برگ 880 و ترجمه فارسی با تصحیح ابوالقاسم پاینده پوشینه دوم برگ.
*   *   *   *   *

يكي از كساني كه دستور قتل او بعد از فتح مكه در هر حالتي صادر شده بود عبدالله ابن سعد ابن ابي سرح كه كاتب وحي بود و مرتد شد و به آنها گفت من هر گاه كه آيات را مي نوشتم آنها را تغيير مي دادم وي برادر رضاعي عثمان بود و به او پناه برد و عثمان او را نزد پيامبر آورد و برايش امان خواست.

پيامبر كه خشمگين بود در پاسخ عثمان ساكت ماند و سكوتش طولاني شد و سپس گفت بسيار خوب . عثمان و عبدالله ابن سعد رفتند پيغمبر گفت : ساكت ماندم تا يكي از شما برخيزد و گردنش را بزند مردي از انصار گفت به من اشارت مي كردي و پيامبر گفت رسول خدا به كسي اشارت نمي كند براي كشتن.

دکتر علی شریعتی اسلامشناسی برگ 298